بخش‌ سوم‌ ( دوران‌ فرماندهی‌ نيروی‌ زمينی‌ تا عمليات‌ مرصاد و پايان‌ جنگ‌)فصل نهم و دهم

فصل‌ نهم
شب دهم ارديبهشت، هنگامي‌كه تاريكي منطقه را فراگرفت، كاروانهاي نظامي به سوي كارون روانه شدند. عمليات عبور از رودخانه آغاز شد. باد شديدي مي‌آمد و رودخانه طغيان كرده بود. وقتي اولين تانك به ميانة آب رسيد، ناگهان پل قدري پايين رفت و آب خروشان بالا آمد و به ديواره‌هاي تانك كوفت. نفس‌ها در سينه حبس شد و دل‌ها فروريخت. اما تانك به راه خود ادامه داد و در ميان آب پيش رفت تا آن‌كه رسيد به آن سوي پل.
ساعاتي بعد كه توپخانة عراق مانند هر شب پيش از خواب، تعدادي گلوله به سوي جبهة ايران فرستاد تا خيال‌هاي بدي به سرشان نزند، آن‌ها خبر نداشتند كه چهل هزار نيروي پياده و هزاران خودرو و صدها تانك از كارون گذشته‌اند و در منطقه گسترش يافته‌‌اند تا لحظاتي بعد به سويشان ‌آيند!
فرمان حمله باز با تأخير صادر شد. هنوز بعضي از يگان‌هاي ادغامي همديگر را پيدا نكرده بودند. سرهنگ صياد و دوستانش براي اين كه چنين اتفاقي نيفتد، برنامة دقيقي ريخته بودند. او مردي بود كه حتي روي ثانيه‌ها حساب مي‌كرد، اما اكنون وقتي مي‌شنيد كه يگاني ساعتي است پشت خاكريز دشمن است ولي ديگري كه بايد با او عمل كند هنوز از آبادان حركت نكرده، حق داشت عصباني شود.

ادامه نوشته

بخش‌ سوم‌ ( دوران‌ فرماندهی‌ نيروی‌ زمينی‌ تا عمليات‌ مرصاد و پايان‌ جنگ‌)فصل هفتم و هشتم


فصل‌ هفتم سرانجام‌ غروب‌ روز اول‌ فروردين‌، انتظار به‌ پايان‌ رسيد و اين‌ پيام‌ از فرماندهي‌ جنگ‌، به‌ قرارگاه‌هاي‌ تابعه‌، ارسال‌ شد: «از قرارگاه‌ كربلا 2، به‌ قرارگاه‌هاي‌ قدس‌، فجر، نصر و فتح‌، ساعت‌ (س‌) روز (ر) ساعت‌ 30 00 روز 2 / 1 / 61 تعيين‌، و شروع‌ عمليات‌ با كد بسم‌الله‌ القاصم‌ الجبارين‌. يا زهرا عليها السلام‌ خواهد بود.»
ادامه نوشته

بخش‌ سوم‌ ( دوران‌ فرماندهی‌ نيروی‌ زمينی‌ تا عمليات‌ مرصاد و پايان‌ جنگ‌)فصل پنجم و ششم

فصل‌ پنجم‌
در روزهايي‌ كه‌ فرماندهان‌ ارتش‌ و سپاه‌ سخت‌ درگير اجراي‌ عمليات‌ كربلاي‌ يك (طريق‌القدس‌) بودند، سرهنگ‌ صيادشيرازي‌ به‌ افسران‌ طراح‌ در قرارگاه‌ عملياتي‌ جنوب‌، دستور داد: طرح‌ كربلاي‌ 2 را آماده‌ نماييد. اين‌ دستور در روز 19 آبان‌ داده‌ شد. او شش‌ روز بعد، پيگير كار شد و مجدداً دستور جديدي‌ در اين‌ باره‌ داد و تأكيد كرد سپاه‌ نيز در اين‌ عمليات‌ شركت‌ خواهد داشت‌.

ادامه نوشته

بخش‌ سوم‌ ( دوران‌ فرماندهی‌ نيروی‌ زمينی‌ تا عمليات‌ مرصاد و پايان‌ جنگ‌)فصل سوم و چهارم


ادامه نوشته

بخش‌ سوم‌ ( دوران‌ فرماندهی‌ نيروی‌ زمينی‌ تا عمليات‌ مرصاد و پايان‌ جنگ‌)فصل اول و دوم

فصل‌ اول‌
به‌ مجلس‌ كه‌ رسيد مدتي‌ از شروع‌ جلسة‌ شورا مي‌گذشت‌. احساس‌ كرد در آن‌ تميزي‌ راه‌ روهاي‌ ساختمان‌، اوضاع‌ لباس‌ و سر و وضعش‌ خيلي‌ به‌ذوق مي‌زند. مدتي‌ درنگ‌ كرد كه‌ به‌ دانشكدة‌ افسري‌ برگردد لباس‌ مناسب‌تري‌ بپوشد اما ناگهان‌ تصميم‌ گرفت‌ با همان‌ هيأت‌ و تركيب‌ داخل‌ اتاق شود. به‌ هر حال‌ مملكت‌ در حال‌ جنگ‌ بود بايد همه‌ اين‌ را درك‌ مي‌كردند. اتفاقاً تعدادي‌ از فرماندهان‌ لشكرهاي‌ عمل‌ كننده‌ در عمليات‌ اخير هم‌ در آن‌جا بودند و نسبت‌ به‌ انتصاب‌ او شاكي‌ بودند و فرماندهي‌ نيرو را فراتر از قد و قامت‌ او مي‌دانستند! بعضي‌ از آن‌ها بر خلاف‌ آداب‌ و رسوم‌ ارتش‌ و نظام‌، حتي‌ نتوانستند ناخشنودي‌ خود را از اين‌ مسأله‌ در حضور سران‌ كشور پنهان‌ كنند.

ادامه نوشته

بخش دوم (از پيروزي‌ انقلاب‌ اسلامی‌ تا انتصاب‌ به فرماندهی‌ نيروی زمينی‌ ارتش‌ جمهوری ‌ اسلامی‌ ايرا

فصل‌ سيزدهم‌ اما علي‌ اين‌ فصل‌ را با تنهايي‌ آغاز كرد. وقتي‌ كه‌ به‌ منطقه‌ رفت‌ چنان‌ خود را تنها ديد كه‌ اگر نبود دستور امام‌، شايد ترديد مي‌كرد و كار را شروع‌ نكرده‌ رها مي‌كرد! كم‌ نبودند كساني‌ كه‌ براي‌ بودن‌ در كنار صياد، سر از پا نمي‌شناختند. همة‌ جوانان‌ مؤمن‌ كه‌ جان‌ را براي‌ ياري‌ دين‌ خدا به‌ دست‌ گرفته‌ بودند در سيما و كردار او آرزوهاي‌ خود را مي‌ديدند و برايش‌ عشق‌ مي‌ورزيدند. فرماندهي‌ كه‌ شجاعت‌ و سرنترسي‌ جوانان‌ را داشت و تدبير و دورانديشي‌ پيران‌ را. و نيز بودند كساني‌ كه‌ تجربه‌ و تخصص‌ داشتند اما حاضر نبودند خود را به‌ دردسر بيندازند و پا به‌ پاي‌ او بجنگند. دورة‌ قبلي‌ او در كردستان‌ نشان‌ داده‌ بود آدمي‌ است‌ سخت‌كوش‌ و اهل‌ خطر. فرماندهي‌ كه‌ در خطرناك‌ترين‌ صحنه‌ها حضور مي‌يافت‌، طبيعي‌ است‌ از فرماندهان‌ زير دستش‌ هم‌ همين‌ انتظار را داشته‌ باشد. بنابراين‌ همكاري‌ با صياد يعني‌ خداحافظي‌ با راحتي‌ و آسايش‌ و استقبال‌ از خطر!
ادامه نوشته